لطفا برو دست از سرم بردار کافیست...
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سر سخت باشد
تصمیم دارد با خودش با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد هم بسازد
هرچند دشوار است باید پا بگیرم
تا انتقامم را ازاین دنیا بگیرم
من خسته ام،دیوانه ام،آزار کافیست
راهی ندارم پیش رو ، دیوار کافیست
جز دردها سهمم نبود از با تو بودن
لطفا برو دست از سرم بردار؛کافیست
لج می کند جسمت بگوید زنده هستی
وقتی برایم مرده ای انکار کافیست
با ساز دنیا گرچه مجبورم برقصم
حرفی ندارم چون برایم دار کافی ست
من خسته ام،دیوانه ام،دلگیرم از تو
خود را همین امروز پس میگیرم از تو
از فکر من بگذرخیالت تخت باشد
"من" می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
______________________
شعر: الهام دیداریان