اسلایدر

زود بود؛ ولی دعایت گرفت مادربزرگ! پیر شدم!! - تنهای تنها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زود بود؛ ولی دعایت گرفت مادربزرگ! پیر شدم!!

مادربزرگ!

میخواهی از این پله ها بالا بیایی؟!

یا کوزه ات بی آب و

                   سفره خالی از نان است؟!

هم کوزه ات پر می کنم از آب،

هم نان برایت میخرم

                           هر روز؛

اما به یک شرط:

دیگر نخواهی از خدا پیرم کند باز؛

من در جوانی طاقت پیری ندارم!


مادر بزرگ قصه ها دیگر دعایم کن

تا زنده ام کودک بمانم؛


من در جوانی طاقت پیری ندارم!

نقش: استاد مرتضی کاتوزیان

شعر: ا.تنها،1390


♥ پنج شنبه 93/9/13 ساعت 4:27 عصر توسط " تنها "