سفربخیر مسافر خدا به همراهت/تو بیوفاتر از آنی که با خدا باشی...
و این منم که سپردی بدست طوفانم
و در خزان نرسیدی به داد چشمانم
صدایت از پس کوه غزل به گوشم خورد
و انعکاس صدایت ببین چه میخوانم؟
تو هر شبی غم خود را به آسمان گفتی
و من به کس نسرودم غم غزلخوانم
قسم به غرش دریا هنوز یاد توأم
اگرچه طعم غروب تو مانده بر جانم
من وتو از سر یک خط شروع ره کردیم
و من چه زود رسیدم به خط پایانم
برو که مثل همیشه سپردمت به خدا
و این منم که همیشه غریب میمانم…
شعر: امید صباغ نو
♥ شنبه 92/8/18 ساعت 11:55 صبح توسط " تنها "